قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم، بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.


طسم (۱) تلْک آیات الْکتاب الْمبین (۲)، این طسم آیتهاى نامه روشن پیداست.


لعلک باخع نفْسک تو مگر خویشتن تباه خواهى کرد و بخواهى کشت، ألا یکونوا موْمنین (۳) از آنکه به نمى‏گروند.


إنْ نشأْ اگر ما خواهیم، ننزلْ علیْهمْ فرو فرستیم بر ایشان، من السماء آیة از آسمان یک آیت، فظلتْ أعْناقهمْ لها خاضعین (۴)، تا همه ایشان آن را نرم شوند و گردن نهاده.


و ما یأْتیهمْ منْ ذکْر نیاید بایشان هیچ سخنى و یادى، من الرحْمن از خداوند رحمن نام، محْدث بنو فرستاده بایشان، إلا کانوا عنْه معْرضین (۵) مگر از آن روى گردانیده مى‏باشند.


فقدْ کذبوا اکنون که بدروغ فرا داشتند آن را فسیأْتیهمْ آرى بایشان رسد و آید، أنْبوا ما کانوا به یسْتهْزون (۶) خبرهاى آن افسوس که میکردند.


أ و لمْ یروْا إلى الْأرْض نمى‏نگرند در زمین؟ کمْ أنْبتْنا فیها که چند رویانیدیم در آن، منْ کل زوْج کریم (۷)، از هر نوعى آزاده‏اى، نیکو از هر گونه‏اى.


إن فی ذلک در آن، لآیة نشانى است، و ما کان أکْثرهمْ موْمنین (۸) و بیشتر ایشان ناگرویدگانند.


و إن ربک لهو الْعزیز الرحیم و خداوند تو براستى که او تواناست و مهربان،.


و إذْ نادى‏ ربک موسى‏ یاد کن آن گه که خواند خداوند تو موسى را، أن ائْت الْقوْم الظالمین (۱۰). که بآن گروه ستم‏کاران شود.


قوْم فرْعوْن گروه فرعون. أ لا یتقون (۱۱)، بنترسند و بنپرهیزند؟


قال: رب موسى گفت: خداوند من، إنی أخاف أنْ یکذبون (۱۲).

مى‏ترسم که دروغ‏زن گیرند مرا.


و یضیق صدْری، و آن گه دل من تنگ گردد، و لا ینْطلق لسانی و زبان من بنگشاید، فأرْسلْ إلى‏ هارون (۱۳). به هارون پیغام فرست تا با من بیاید.


و لهمْ علی ذنْب و ایشان را بمن دعوى است بگناهى، فأخاف أنْ یقْتلون (۱۴) مى‏ترسم که بکشند مرا.


قال کلا خداوند گفت جاى ترس نیست شما را، فاذْهبا بآیاتنا روید به پیغامهاى ما، إنا معکمْ مسْتمعون (۱۵) ما با شمائیم شنوا.


فاْتیا فرْعوْن‏ آیید بر فرعون،قولا إنا رسول رب الْعالمین‏ (۱۶) گوئید ما فرستاده خداوند جهانیانیم.


أنْ أرْسلْ معنا بنی إسْرائیل (۱۷) که بنى اسرائیل را بگشاى و با ما گسیل کن.


قال أ لمْ نربک فینا ولیدا فرعون گفت نه ما ترا پروردیم در میان خویش آن وقت که ترا زادند؟ و لبثْت فینا و در میان ما مى‏بودى؟ منْ عمرک سنین (۱۸) از روزگار خویش سالها؟


و فعلْت فعْلتک التی فعلْت و کردى کرده خویش که کردى، و أنْت من الْکافرین (۱۹) و اکنون تو بنعمت من و نیکو داشت من از نسپاسانى.


قال فعلْتها إذا و أنا من الضالین (۲۰). گفت کردم من آنچه میگویى و بودم از ناآگاهان.


ففررْت منْکمْ لما خفْتکمْ تا گریختم از شما آن گه که ترسیدم از شما، فوهب لی ربی حکْما خداوند من مرا دانش بخشید و پیغام، و جعلنی من الْمرْسلین (۲۱) و مرا از پیغامبران کرد.